ادبیات داستانی قرن نوزده روسیه، آینهی نمام نمای جامعه بود که تمام جنبههای زندگی روسی – روستائیان، نجیب زادگان، کودکان، بینوایان و … را منعکس میکرد. نویسندگان داستانهای این کتاب از خلال فقر و، احتیاج، ناحقی، درد و رنج و بیعدالتی، جنبههای روشن زندگی مانند”: محبت و حقیقت را نشان میدهند. داستان در پانسیون اعیان داستایفسکی، حکایت مهربانی و نامهربانی است؛ داستان آنتون چخوف، کاشتانکا، روایتی است از وفاداری؛ یملیای شکارچی سیبیریاک داستان عشق و محبت است؛ در اسیر قفقاز تولستوی عشق و همدردی و غمخواری میجوشد و …
نویسندگان این داستانها مدتهاست که دیگر حضور ندارند، اما هنگام نوشتن داستانهایشان نه تنها بدیها و جنبههای منفی زندگی خود را کتمان نکردند، خوبیها و جنبههای مثبت زندگی را نیز به فراموشی نسپردند، زیرا در غیر این صورت ممکن نبود زندگی کرد و نفس کشید و فکر کرد.
شناسنامه کتاب |
|
عنوان : |
در پانسیون اعیان |
نویسنده : |
ف.داستایفسکی ،آ.چخوف ،ای.تورگنف ،ل.تولستوی و… |
مترجم : |
آلک قازاریان |
نوبت چاپ : |
چهارم |
تاریخ انتشار : |
1402 |
نوع جلد و قطع : |
شومیز – رقعی |
تعداد صفحات : |
227 |
شابک : |
9786009732845 |
وزن (گرم) : |
265 |
او تند تند حرف میزد و پشت سرهم روی من علامت صلیب میکشید و میگفت: “پسر قشنگم، پسر نازنینم!… بعد ناگهان گفت: اوه، راستی، صبر کن عزیزم…”
او با عجله دست در جیبش کرد و یک دستمال آبی رنگ چارخانه که گوشه اش گره خورده بود درآورد و مشغول باز کردن گرهاش شد… ولی گره باز نمیشد… به همین جهت دستمال را به من داد و گفت: “عیبی ندارد. با دستمال بردار. تمیز است. به دردت میخورد. اینجا چهار سکه بیست کوپیکی هست. شاید به دردت بخورد. ببخش عزیزم. خودم بیشتر از این ندارم… مرا ببخش، عزیزم.”
من دستمال را گرفتم و خواستم بگویم که “آقای توشار و آنتونینا واسیلی یونا از ما خیلی خوب نگهداری میکنند و ما هیچ احتیاجی به چیزی نداریم.” ولی خودداری کردم و دستمال را برداشتم.
او بالاخره رفت. پرتقالها و نان قندیها را بچههای سناتورها و کنتها قبل از آمدن من خوردند و چهار سکه بیست کوپیکی را بلافاصله لامبرت از من گرفت. با این پول پیراشکی و شکلات خریدند و حتی به من تعارف هم نکردند.
- درباره ی کتاب
-
ادبیات داستانی قرن نوزده روسیه، آینهی نمام نمای جامعه بود که تمام جنبههای زندگی روسی – روستائیان، نجیب زادگان، کودکان، بینوایان و … را منعکس میکرد. نویسندگان داستانهای این کتاب از خلال فقر و، احتیاج، ناحقی، درد و رنج و بیعدالتی، جنبههای روشن زندگی مانند”: محبت و حقیقت را نشان میدهند. داستان در پانسیون اعیان داستایفسکی، حکایت مهربانی و نامهربانی است؛ داستان آنتون چخوف، کاشتانکا، روایتی است از وفاداری؛ یملیای شکارچی سیبیریاک داستان عشق و محبت است؛ در اسیر قفقاز تولستوی عشق و همدردی و غمخواری میجوشد و …
نویسندگان این داستانها مدتهاست که دیگر حضور ندارند، اما هنگام نوشتن داستانهایشان نه تنها بدیها و جنبههای منفی زندگی خود را کتمان نکردند، خوبیها و جنبههای مثبت زندگی را نیز به فراموشی نسپردند، زیرا در غیر این صورت ممکن نبود زندگی کرد و نفس کشید و فکر کرد.
- مشخصات کتاب
-
شناسنامه کتاب
عنوان :
در پانسیون اعیان
نویسنده :
ف.داستایفسکی ،آ.چخوف ،ای.تورگنف ،ل.تولستوی و…
مترجم :
آلک قازاریان
نوبت چاپ :
چهارم
تاریخ انتشار :
1402
نوع جلد و قطع :
شومیز – رقعی
تعداد صفحات :
227
شابک :
9786009732845
وزن (گرم) :
265
- بریده ای از کتاب
-
او تند تند حرف میزد و پشت سرهم روی من علامت صلیب میکشید و میگفت: “پسر قشنگم، پسر نازنینم!… بعد ناگهان گفت: اوه، راستی، صبر کن عزیزم…”
او با عجله دست در جیبش کرد و یک دستمال آبی رنگ چارخانه که گوشه اش گره خورده بود درآورد و مشغول باز کردن گرهاش شد… ولی گره باز نمیشد… به همین جهت دستمال را به من داد و گفت: “عیبی ندارد. با دستمال بردار. تمیز است. به دردت میخورد. اینجا چهار سکه بیست کوپیکی هست. شاید به دردت بخورد. ببخش عزیزم. خودم بیشتر از این ندارم… مرا ببخش، عزیزم.”
من دستمال را گرفتم و خواستم بگویم که “آقای توشار و آنتونینا واسیلی یونا از ما خیلی خوب نگهداری میکنند و ما هیچ احتیاجی به چیزی نداریم.” ولی خودداری کردم و دستمال را برداشتم.
او بالاخره رفت. پرتقالها و نان قندیها را بچههای سناتورها و کنتها قبل از آمدن من خوردند و چهار سکه بیست کوپیکی را بلافاصله لامبرت از من گرفت. با این پول پیراشکی و شکلات خریدند و حتی به من تعارف هم نکردند.