(خود مردمنگاری خشونت خانوادگی ،قربانی شدن و زنده ماندن)(در قالب دو سرگذشت واقعی)
کتاب حاضر روایت مکرر سرگذشت تلخ زنانی است که قربانی خشونتهای روانی و فیزیکی همسر و یا شریک زندگی رمانتیک خود میشوند و دادخواهیها و فریادهای آنها راه بجای نمیبرد و محاکم و نهادها ی اجتمایی و حتی دوستان و خویشان بجای التیام بخشیدن به زخمهاشان با انداختن تقصیرها و گناهان به گردن آنان رنج دیگری بر رنجهاشان میافزایند.. نویسندگان، دو بانوی روانکاو و استاد دانشگاه هستند که خود تجربه ی تلخ خشونت موصوف را از سر گذرانده و قربانی عشق دروغین بوده اند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
“اما دولتها هیچگاه در برابر اقدامات تروریستی مستمر و بی وقفه ای که علیه زنان به دست همسران یا همسران و دوستداران احساساتی و شیدای گذشته شان انجام میشود واکنشی چنین قاطع نشان نداده اند، هرچند تعداد این قربانیان بمراتب ار شمار قربانیان ترورهای سیاسی بیشتر است. در واقع، تروریسم همسران صمیمیو یار غار زنان، در مقایسه با خطرات ترورهای سیاسی افراط گرایان مذهبی و آسیبهای ناشی از عملیات آنان ، تهدید و خطری کم اهمیت تر و مقوله ای مربوط به بافت اجتمایی جوامع مدرن قلمداد شده است، نه خطری جدی…”
عنوان : |
تروریسم عاشقانه |
نویسنده : |
شارونهایس ،سامانتا جفریز |
مترجم : |
عبدالمحمد دلخواه |
نوبت چاپ : |
چهارم |
تاریخ انتشار : |
1402 |
نوع جلد و قطع : |
شومیز – رقعی |
تعداد صفحات : |
151 |
شابک : |
9786229529515 |
وزن (گرم) : |
190 |
زنانی که میخواهند فریب عشقهای دروغین را نخورند کتاب ” تروریسم عاشقانه ” را بخوانند.
در این کتاب میخوانیم :
برای قربانیان، تلفیق عشق و آزار از سوی تروریستهای عاشق به لحاظ روانی به اندازه ی کافی گیج کننده است. ترکیب وحشت و عشق ” پیش خوراک کشنده ایست که به قربانی خورانده میشود” و به ” روح و روان او هجوم میبرد “. وقتی تروریسم عاشقانه با بازیهای ذهنی مجموعه ای از تاکتیکهای ظریف و مخفیانه جفت و جور میشود، میتواند یکسره به ” گیج و سراسیمه کردن ” بیانجامد. بازیهای ذهنی تلاشهای آگاهانه ای است که هدفش دستکاری روح و روان شخص است.
این شگرد روانی ” رفتاری محیلانه ، پوشیده، قهرآمیزو نابکارانه است که زیر نقاب اظهارات روزانه پنهان میگردد. در اینجا هدف، شستشوی مغزی قربا نیان و وادار کردن آنها به سرسپردگی است، درست به همان طریقی که گروگان گیران و فرقههای افراطی با اسیران خود رفتار میکنند.
مردان متعرض و آزارگر آگاهانه زنان را گیج و سراسیمه میکنند تا نظارت و قدرت خود را حفظ کنند. اما، تروریستهای عاشق پیشه ، بر خلاف گروگان گیران و رهبران فرقه ای، از قربانی و زندگی شخصی او اطلاعات مفصتل و دقیقی دارند. همین باعث میشود که عمل شستشوی مغزی زیرکانه تر و زیانبار تر انجام شود. زنان قربانی در اثنای شستشوی مغزی متوجه ی یک چیز غیر طبیعی میشوند اما نمیدانند موضوع چیست، احساس میکنند گیج شده اند، اعتماد به نفسشان از بین رفته است خسته و کوفته، مضطرب و هراسان اند، اما برایشان ساده نیست که درست روی معضل ” انگشت بگذارند “. زنان قربانی ممکن است در روزهای اولیه زندگی رفتار تروریست عاشق پیشه را زیر سوال ببرند، اما مرد آزارگر بد رفتار ماهر آهسته و پیوسته به روح و روان زن هجوم میبرد ، ندای درونی اش را خفه میکند و ندای درونی خود را جایگزین آن میسازد. تمام این روشها براساس فریب و دغلکاری انجام میشود. همچنان که پیشتر یادآور شدیم، در مراحل اولیه رابطه ی زناشویی، زن عشق – باران (بمباران عشق ) میشود تا به دام بیفتد. سپس، کم کم عملیات چراغ گاز( اشاره به فیلم کلاسیک “چراغ گاز” ساخته ی جرج کیوکرکه اقتباسی است از نمایشنامه ی خیابان فرشته اثر پابریکهامیلتون با بازی اینگرید برگمان و شارل بوایه که در آن مرد میکوشد همسرش دچار فراموشی و کم حواسی شود.)، انداختن گناهان به گردن قربانی، پیام یا پیامکهای ناهمسان و تناقضات در شخصیت اجتماعی و فردی مرد خشن و زورگو مشاهده میشود. تمام اینها نتیجه ی از دست رفتن توانایی زن در اعتماد به باورهای خود است، چون زن تلاش میکند محبوب و معشوق باشد، چون مرد اعتراف میکند ( اگرشده به دروغ ) که بر زن عاشق است، چون زن به آرمانها و رویاهای عشق رمانتیک و آنچه مرد خطاکارش میگوید ایمان دارد.
کتاب «تروریسم عاشقانه» پاسخ میدهد؛
عملیات تروریستی عاشقانه چگونه رخ میدهد؟
تروریسم همسران صمیمیاز قربانیان ترور سیاسی بیشتر است.
کتاب«تروریسم عاشقانه» میگوید که تروریستها (همسرآزاران) هرروز در استرالیا مشغول عملیات هستند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «تروریسم عاشقانه» نوشته شارونهایس و سامانتا جفریز روایت تاریخی سرگذشت تلخ زنانی است که قربانی خشونتهای روانی و فیزیکی همسر و یا شریک زندگی رمانتیک خود میشوند و دادخواهیها و فریادهای آنها راه به جایی نمیبرد؛ محاکم و نهادهای اجتماعی و حتی دوستان و خویشاوندان بهجای التیامبخشیدن به زخمهایشان با انداختن تقصیرها و گناهان به کردن آنان رنج دیگری بر رنجهایشان میافزایند. نویسندگان، دو بانوی روانکاور و استاد دانشگاه هستند که خود تجربه تلخ خشونت موصوف را از سر گذرانده و قربانی عشق دروغین بودهاند.
نویسندگان دو خانم روانشناس با تخصص جرمشناسی هستند که خود در نوجوانی خشونت را ترجمه کردهاند. شارونهایس درحالحاضر استادیار دانشکده حقوق دانشگاه تکنولوژی کوینزلند استرلیا و سامانتا جفزیر نیز استاد باسابقه جرمشناسی و حقوق کیفری دانشگاه گریفتث استرالیا است. یعنی دو سرگذشت واقعی که در کتاب آمده درحقیقت داستان زندگی دو نویسنده است که مصداق خود-مردمنگاری است.
درواقع اصطلاح تروریسم رمانتیک (عاشقانه) اخیراً در رسانههای غرب رایج شده است و منظور از آن عشقهای غیرواقعی و غیرصادقانه است که بدسگالان و سلطهطلبان تحت لوای آن، شخصیت معشوق (همسر یا شریک زندگی) را مضمحل و ویران میکنند و برای مقاصد خودخواهانه و منفعتطلبانه خود در جهت مطیع و تسلیمکردن شریک زندگیشان به هر طرفند ستمگرانه ـ تروریستی متوسل میشوند.
کتاب میگوید که تروریستها (همسرآزاران) هرروز در استرالیا مشغول عملیات هستند. هر هفته در این کشور و در سایر نقاط جهان، زنان بیگناه به دست افرادی که برای زیر سیطره قراردادن آنها به تهدید و ارعاب توسل میجویند، شکنجه، اسیر و یا حتی کشته میشوند. اما چون این تروریستها زنانی را آزار میدهند که معشوقهشان هستند و آزاردهندگان یعنی شریک زندگی یا شریک سابق زندگی قربانیان مدعیاند که بر آنها عاشقند، شکنجه و آزارشان از دید عموم پنهان میماند و درباره آن بهندرت بحث و گفتوگو میشود؛ نهایتا هم کار به جایی نمیرسد که دولتمردان یا هرکس دیگری، مبارزه علیه آن را در دستور کار خود قرار دهند.
شارونهایس و سامانتا جفریز همچنین بر این نکته تاکید دارند که دولتها هیچگاه در برابر اقدامات تروریستی مستمر و بیوقفهای که علیه زنان به دست همسران و دوستداران احساساتی و شیدای گذشتهشان انجام میشود واکنشی چنین قاطع نشان ندادهاند، هرچند تعداد این قربانیان به مراتب از شمار قربانیان ترورهای سیاسی بیشتر است. درواقع تروریسم همسران صمیمیو یار غار زنان، در مقایسه با خطرات ترورهای سیاسی افراطگرایات مذهبی و آسیبهای ناشی از عملیات آنان، تهدید و خطری کماهمیتتر و مقولهای مربوط به بافت اجتماعی جوامع مدرن قلمداد شده است؛ نه خطری جدی …
این دو سعی دارند در اثر خود به این پرسش پاسخ بدهند که آیا واقعا خشونت علیه زنان در محفل خانواده، و قداست کذایی رابطه عاشقانه آنقدر با درک و شناخت عوامزده از اقدامات تروریستی و رنج و شکنجههای جهان پسا-یازده سپتامبر ما متفاوت و بیگانه است؟
در همین راستا با اتکا به تعاریفی که از شکنجه و تروریسم در ادبیات جهانی رایج است توضیح میدهند که تنها عملی تروریستی قلمداد میشود که سبب آسیب جدی فیزیکی یا مرگ افراد شود؛ به اموال اشخاص زیان جدی برساند؛ سلامتی و امنیت مردم را شدیدا به مخاطره بیندازد. شکنجه توسط سازمان ملل (۱۹۸۴) چنین تعریف شده است: «هر عملی که بر شخصی وارد و منجر به درد یا رنج شدید شود، خواه فیزیکی باشد خواه روانی، و عامدا با نیات کسب اطلاعات یا گرفتن اقرار، تنبیه، ارعاب، یا مجبور کردن کسی به انجام کاری، یا به هر دلیل دیگری که اساسش تبعیض به هر شکلی باشد انجام شود.»
و سپس به این بعد قضیه میپردازند که تصوری که ما از خشونت شریک صمیمیزندگی داریم کنترل زورمدارانه است، اصطلاحی که اولینبار استارک در سال ۲۰۰۷ وضع کرد، و این اواخر در نوشتههای دانشگاهی و روایات مردمیرایج شده است. استارک با بهکار بردن این اصطلاح سعی دارد روی مقصود (نیت جرم) و فرآیند جرم (شگردهای عملی مجرم) و قربانیان تاکید کند. کنترل زورمدارانه نوعی الگوی تاکتیکهای آگاهانه است که توسط مرتکبان به اذیت و آزار به نیت تسلط بر عقاید، افکار و رفتار رنان اعمال میشود تا بدین طریق آنها (زنان) را به خاطر تنندادن به مقررات طبع بابشان مجازات نمایند. تاکتیکهای تنبیهی اینگونه مجرمان ممکن است اذیت و آزار جنسی و یا فیزیکی را هم شامل شود. اما خشونت عملی وارده بر جسم قربانی اغلب شیوه و شگرد کنترل قلمداد میشود.
کتاب به این مسئله که زنان در رابطه غیرمعمول هم به دست شریک زندکی همجنس و بدرفتارشان به قتل میرسند گریزی میزند، هرچند که متذکر میشود تعداد این زنان از زنانی که شریک زندگیشان از جنس مخالف است به مراتب کمتر است.
نویسندگان البته قبول دارند که کنترل قهرآمیز را باید از رابطه بد متمایز کرد (رابطهای که در آن هردو شریک زندگی به یکدیگر فحاشی و توهین میکنند) و مینویسند: «این دو رابطه را میتوان با تشخیص نیت مجرم در بهزیر سلطه درآوردن قربانی و آثار و نتایجی منفی که بر او (زن یا مرد) مترتب میشود از هم مجزا کرد. تجربه قربانی از سلطه قهرآمیز را میتوان به گروگان گرفتهشدن تشبیه کرد؛ قربانی در یک عالم خیالی به اسارت مجرم درمیآید، که در آن، زن در دام سردرگمی، تناقض و ترس گیر میافتد و لاجرم از حس تفرد و عزت نفس تهی میگردد. این حال و روز، شباهت زیادی دارد به حال و روز کسی که به اسارت تروریستها درآمده است. در این وضعیت ممکن است به شرافت جسمانی زن هتک حرمت شود، اما سوزناکتر از آن محرومشدن از حق اولیه هر انسانی در داشتن آزادی، عقیده و عمل است که اغلب حقیقی و جدی است ولی همواره جنبه مجازی و استعاری دارد.»
چیزی که این کتاب روشن میسازد و از آن پرده بر میدارد این است که هدف و فرآیند تروریسم و شکنجه سیاسی بهنحو چشمگیری با خشونتهای شریک صمیمیزندگی شباهت دارد. همسرآزاران عامدا شریک زندگی خود را که اغلب زنان هستند، تهدید، ارعاب و با روز و فشار وادار به انجام کاری میکنند، و با استفاده از چارچوبهای تبعیضآمیز مبتنی بر جنسیت، مقاصد ایدئولوژیک خود را پیش میبرند.
به دیگر سخن از نگاه نویسندگان پیآمد و عواقب خشونت شریک عاطفی و آزار و اذیتهای مرتبط با آن، همچون شکنجه به لحاظ کیفی با تروریسم قابل مقایسه است؛ هردو به درد و رنجها و آسیبهای فیزیکی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی قربانیان منجر میشوند. به لحاظ کمیحتی ما مدعی هستیم که عواقب خشونتها خانوادگی حتی از تروریسم عقیدتی و سیاسی هم برای قربانیان اسفناکتر و وخیمتر است.
با این حال واکنشهای اجتماعی به خشونتهای خانوادگی هیچ تناسبی در برابر موارد تروریستی و شکنجه ندارد. مثلا هیچگاه جنگ و مبارزهای علیه خشونتهای روانی خانوادگی اعلام نشده و با زنانی که توسط یاران خشن به گروگان گرفته شدهاند چندان ابراز همدری نشده است. شارونهایس و سامانتا جفریز این بیتفاوتی و عدم واکنش نسبت به ارعاب و شکنجه زنان در روابط عاشقانه یا شبه عاشقانه را دال بر بیایمانی سیاسی و اجتماعی، ناچیز شمردن موضوع، بیتفاوتی و گاه ستیز با واکنشها میدانند.
کتاب برای بیان مواضع خود به آمارها نیز استناد میکند. مثلا آنطور که کتاب روایت میکند؛ از سال ۱۹۷۸ تا کنون، ۱۱۳ استرالیایی در اثر فعالیتهای تروریستی (ازجمله گروگانگیری) جان خود را از دست دادهاند. با احتساب کسانی که اهل استرالیا بوده ودر واقعه برج تجارت جهانی کشته شدند، شمار قربانیان طی سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ چهارده نفر بوده است. در مقایسه میبینیم که در این کشور سالیانه ۶۲ زن در خشونتهای عاطفی به دست همسران حال و گذشتهشان کشته شدهاند.
یا بر اساس آمارهای اداره کل مواد مخدر و جرم سازمان ملل در سطح جهان، فقط در سال ۲۰۱۲، تعداد ۴۳۶۰۰ زن در اثر خشونتهای خانوادگی از میان رفتهاند. این رقم مقایسه شود با کل قربانیان تروریسم که ۱۱۰۹۴ نفر بوده است. همچنین طبق تحقیقات و گزارشها در مورد مرگ زنان در اثر خشونتهای عاطفی خانوادگی، میان خودکشی زنان و خشونت و بدرفتاری شرکای زندگی ارتباط نزدیکی وجود دارد. درواقع گزارشها نشان میدهد که احتمال خودکشی میان زنانی که مورد سوء رفتار قرار گرفتهاند ۱۲ بار بیشتر از دیگر زنان است. به عبارت دیگر زنی که مورد شکنجه روحی ـ عاطفی قرار میگیرد اغلب به سمت خودکشی کشیده میشود.
از نگاه شارونهایس و سامانتا جفریز لطمههای جسمیو روانی تنها پیامد خشونت شریک نزدیک زندگی نیست. ممکن است پیامد آن طردشدن از اجتماع باشد. طردشدگی یا محرومیت اجتماعی مساوی است با نابرابری و موانع اجتماعی که شخص را از شرکت تمامعیار در اجتماع بازمیدارد. آنها این مسئله را اینگونه باز میکنند که محرومیت اجتماعی زیانهای اجتماعی و اقتصادی را در هم دربرمیگیرد اما معنای جدیتر آن سهیم نشدن و دسترسی نداشتن به فرصتها و منابعی است که اکثریت از آن برخوردارند. درمقابل هیچ مدرکی در دست نیست که نشان بدهد قربانیان تروریسم سیاسی و کسانی که به دست تروریستها اسیر میشوند با محرومیت اجتماعی نیزمواجه میشوند. درواقع وضعیت قربانیان ترور پذیرفته و مشروع قلمداد میشود و قربانی محترم و ارزشمند با همدردی و حمایت مردم مواجه است و قربانی بیارزش خشونت خانگی از کار و جامعه اخراج میشود و حتی به خاطر خشونتی که بر آنها روا شده شرزنش هم میگردند.
به عبارت دیگر از دید جامعه قربانی حادثه تروریستی فرد بیگناهیست که از بخت بد در مکان نامناسبی بوده اما قربانی تروریسم عاشقانه با گفتمان شماتت و سرزنش روبروست. در این میان باز هم زنان سرزنش میشوند که چرا با قربانیان خشونتهای شریک زندگی بدرفتاری میکنند.
برخی از عناوین و سرفصلهای کتاب نیز عبارتند از: همنشینی تروریسم/ شکنجه و خشونت خانوادگی، پیامدهای اجتماعی، تهدید و ارعاب، تحقیر، خفت و جفای عاطفی، محدودکردن قلمرو و آزادی شخصی، گیج و منگ کردن، شرایط لازم برای قربانیشدن، شوک مجدد از ناحیه دادگاه.
کتاب «تروریسم عاشقانه» نوشته شارونهایس و سامانتا جفریز با ترجمه عبدالمحمد دلخواه در ۱۵۱ صفحه، شمارگان ۳۳۰ نسخه و به قیمت ۲۹۰۰۰ تومان از سوی نشر فرمهر منتشر شده است.
لینک سایت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا):
- درباره ی کتاب
-
(خود مردمنگاری خشونت خانوادگی ،قربانی شدن و زنده ماندن)(در قالب دو سرگذشت واقعی)
کتاب حاضر روایت مکرر سرگذشت تلخ زنانی است که قربانی خشونتهای روانی و فیزیکی همسر و یا شریک زندگی رمانتیک خود میشوند و دادخواهیها و فریادهای آنها راه بجای نمیبرد و محاکم و نهادها ی اجتمایی و حتی دوستان و خویشان بجای التیام بخشیدن به زخمهاشان با انداختن تقصیرها و گناهان به گردن آنان رنج دیگری بر رنجهاشان میافزایند.. نویسندگان، دو بانوی روانکاو و استاد دانشگاه هستند که خود تجربه ی تلخ خشونت موصوف را از سر گذرانده و قربانی عشق دروغین بوده اند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
“اما دولتها هیچگاه در برابر اقدامات تروریستی مستمر و بی وقفه ای که علیه زنان به دست همسران یا همسران و دوستداران احساساتی و شیدای گذشته شان انجام میشود واکنشی چنین قاطع نشان نداده اند، هرچند تعداد این قربانیان بمراتب ار شمار قربانیان ترورهای سیاسی بیشتر است. در واقع، تروریسم همسران صمیمیو یار غار زنان، در مقایسه با خطرات ترورهای سیاسی افراط گرایان مذهبی و آسیبهای ناشی از عملیات آنان ، تهدید و خطری کم اهمیت تر و مقوله ای مربوط به بافت اجتمایی جوامع مدرن قلمداد شده است، نه خطری جدی…”
- مشخصات کتاب
-
عنوان :
تروریسم عاشقانه
نویسنده :
شارونهایس ،سامانتا جفریز
مترجم :
عبدالمحمد دلخواه
نوبت چاپ :
چهارم
تاریخ انتشار :
1402
نوع جلد و قطع :
شومیز – رقعی
تعداد صفحات :
151
شابک :
9786229529515
وزن (گرم) :
190
- بریده ای از کتاب
-
زنانی که میخواهند فریب عشقهای دروغین را نخورند کتاب ” تروریسم عاشقانه ” را بخوانند.
در این کتاب میخوانیم :
برای قربانیان، تلفیق عشق و آزار از سوی تروریستهای عاشق به لحاظ روانی به اندازه ی کافی گیج کننده است. ترکیب وحشت و عشق ” پیش خوراک کشنده ایست که به قربانی خورانده میشود” و به ” روح و روان او هجوم میبرد “. وقتی تروریسم عاشقانه با بازیهای ذهنی مجموعه ای از تاکتیکهای ظریف و مخفیانه جفت و جور میشود، میتواند یکسره به ” گیج و سراسیمه کردن ” بیانجامد. بازیهای ذهنی تلاشهای آگاهانه ای است که هدفش دستکاری روح و روان شخص است.
این شگرد روانی ” رفتاری محیلانه ، پوشیده، قهرآمیزو نابکارانه است که زیر نقاب اظهارات روزانه پنهان میگردد. در اینجا هدف، شستشوی مغزی قربا نیان و وادار کردن آنها به سرسپردگی است، درست به همان طریقی که گروگان گیران و فرقههای افراطی با اسیران خود رفتار میکنند.
مردان متعرض و آزارگر آگاهانه زنان را گیج و سراسیمه میکنند تا نظارت و قدرت خود را حفظ کنند. اما، تروریستهای عاشق پیشه ، بر خلاف گروگان گیران و رهبران فرقه ای، از قربانی و زندگی شخصی او اطلاعات مفصتل و دقیقی دارند. همین باعث میشود که عمل شستشوی مغزی زیرکانه تر و زیانبار تر انجام شود. زنان قربانی در اثنای شستشوی مغزی متوجه ی یک چیز غیر طبیعی میشوند اما نمیدانند موضوع چیست، احساس میکنند گیج شده اند، اعتماد به نفسشان از بین رفته است خسته و کوفته، مضطرب و هراسان اند، اما برایشان ساده نیست که درست روی معضل ” انگشت بگذارند “. زنان قربانی ممکن است در روزهای اولیه زندگی رفتار تروریست عاشق پیشه را زیر سوال ببرند، اما مرد آزارگر بد رفتار ماهر آهسته و پیوسته به روح و روان زن هجوم میبرد ، ندای درونی اش را خفه میکند و ندای درونی خود را جایگزین آن میسازد. تمام این روشها براساس فریب و دغلکاری انجام میشود. همچنان که پیشتر یادآور شدیم، در مراحل اولیه رابطه ی زناشویی، زن عشق – باران (بمباران عشق ) میشود تا به دام بیفتد. سپس، کم کم عملیات چراغ گاز( اشاره به فیلم کلاسیک “چراغ گاز” ساخته ی جرج کیوکرکه اقتباسی است از نمایشنامه ی خیابان فرشته اثر پابریکهامیلتون با بازی اینگرید برگمان و شارل بوایه که در آن مرد میکوشد همسرش دچار فراموشی و کم حواسی شود.)، انداختن گناهان به گردن قربانی، پیام یا پیامکهای ناهمسان و تناقضات در شخصیت اجتماعی و فردی مرد خشن و زورگو مشاهده میشود. تمام اینها نتیجه ی از دست رفتن توانایی زن در اعتماد به باورهای خود است، چون زن تلاش میکند محبوب و معشوق باشد، چون مرد اعتراف میکند ( اگرشده به دروغ ) که بر زن عاشق است، چون زن به آرمانها و رویاهای عشق رمانتیک و آنچه مرد خطاکارش میگوید ایمان دارد. - نگاه مطبوعات
-
کتاب «تروریسم عاشقانه» پاسخ میدهد؛
عملیات تروریستی عاشقانه چگونه رخ میدهد؟
تروریسم همسران صمیمیاز قربانیان ترور سیاسی بیشتر است.
کتاب«تروریسم عاشقانه» میگوید که تروریستها (همسرآزاران) هرروز در استرالیا مشغول عملیات هستند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «تروریسم عاشقانه» نوشته شارونهایس و سامانتا جفریز روایت تاریخی سرگذشت تلخ زنانی است که قربانی خشونتهای روانی و فیزیکی همسر و یا شریک زندگی رمانتیک خود میشوند و دادخواهیها و فریادهای آنها راه به جایی نمیبرد؛ محاکم و نهادهای اجتماعی و حتی دوستان و خویشاوندان بهجای التیامبخشیدن به زخمهایشان با انداختن تقصیرها و گناهان به کردن آنان رنج دیگری بر رنجهایشان میافزایند. نویسندگان، دو بانوی روانکاور و استاد دانشگاه هستند که خود تجربه تلخ خشونت موصوف را از سر گذرانده و قربانی عشق دروغین بودهاند.
نویسندگان دو خانم روانشناس با تخصص جرمشناسی هستند که خود در نوجوانی خشونت را ترجمه کردهاند. شارونهایس درحالحاضر استادیار دانشکده حقوق دانشگاه تکنولوژی کوینزلند استرلیا و سامانتا جفزیر نیز استاد باسابقه جرمشناسی و حقوق کیفری دانشگاه گریفتث استرالیا است. یعنی دو سرگذشت واقعی که در کتاب آمده درحقیقت داستان زندگی دو نویسنده است که مصداق خود-مردمنگاری است.
درواقع اصطلاح تروریسم رمانتیک (عاشقانه) اخیراً در رسانههای غرب رایج شده است و منظور از آن عشقهای غیرواقعی و غیرصادقانه است که بدسگالان و سلطهطلبان تحت لوای آن، شخصیت معشوق (همسر یا شریک زندگی) را مضمحل و ویران میکنند و برای مقاصد خودخواهانه و منفعتطلبانه خود در جهت مطیع و تسلیمکردن شریک زندگیشان به هر طرفند ستمگرانه ـ تروریستی متوسل میشوند.
کتاب میگوید که تروریستها (همسرآزاران) هرروز در استرالیا مشغول عملیات هستند. هر هفته در این کشور و در سایر نقاط جهان، زنان بیگناه به دست افرادی که برای زیر سیطره قراردادن آنها به تهدید و ارعاب توسل میجویند، شکنجه، اسیر و یا حتی کشته میشوند. اما چون این تروریستها زنانی را آزار میدهند که معشوقهشان هستند و آزاردهندگان یعنی شریک زندگی یا شریک سابق زندگی قربانیان مدعیاند که بر آنها عاشقند، شکنجه و آزارشان از دید عموم پنهان میماند و درباره آن بهندرت بحث و گفتوگو میشود؛ نهایتا هم کار به جایی نمیرسد که دولتمردان یا هرکس دیگری، مبارزه علیه آن را در دستور کار خود قرار دهند.
شارونهایس و سامانتا جفریز همچنین بر این نکته تاکید دارند که دولتها هیچگاه در برابر اقدامات تروریستی مستمر و بیوقفهای که علیه زنان به دست همسران و دوستداران احساساتی و شیدای گذشتهشان انجام میشود واکنشی چنین قاطع نشان ندادهاند، هرچند تعداد این قربانیان به مراتب از شمار قربانیان ترورهای سیاسی بیشتر است. درواقع تروریسم همسران صمیمیو یار غار زنان، در مقایسه با خطرات ترورهای سیاسی افراطگرایات مذهبی و آسیبهای ناشی از عملیات آنان، تهدید و خطری کماهمیتتر و مقولهای مربوط به بافت اجتماعی جوامع مدرن قلمداد شده است؛ نه خطری جدی …
این دو سعی دارند در اثر خود به این پرسش پاسخ بدهند که آیا واقعا خشونت علیه زنان در محفل خانواده، و قداست کذایی رابطه عاشقانه آنقدر با درک و شناخت عوامزده از اقدامات تروریستی و رنج و شکنجههای جهان پسا-یازده سپتامبر ما متفاوت و بیگانه است؟
در همین راستا با اتکا به تعاریفی که از شکنجه و تروریسم در ادبیات جهانی رایج است توضیح میدهند که تنها عملی تروریستی قلمداد میشود که سبب آسیب جدی فیزیکی یا مرگ افراد شود؛ به اموال اشخاص زیان جدی برساند؛ سلامتی و امنیت مردم را شدیدا به مخاطره بیندازد. شکنجه توسط سازمان ملل (۱۹۸۴) چنین تعریف شده است: «هر عملی که بر شخصی وارد و منجر به درد یا رنج شدید شود، خواه فیزیکی باشد خواه روانی، و عامدا با نیات کسب اطلاعات یا گرفتن اقرار، تنبیه، ارعاب، یا مجبور کردن کسی به انجام کاری، یا به هر دلیل دیگری که اساسش تبعیض به هر شکلی باشد انجام شود.»
و سپس به این بعد قضیه میپردازند که تصوری که ما از خشونت شریک صمیمیزندگی داریم کنترل زورمدارانه است، اصطلاحی که اولینبار استارک در سال ۲۰۰۷ وضع کرد، و این اواخر در نوشتههای دانشگاهی و روایات مردمیرایج شده است. استارک با بهکار بردن این اصطلاح سعی دارد روی مقصود (نیت جرم) و فرآیند جرم (شگردهای عملی مجرم) و قربانیان تاکید کند. کنترل زورمدارانه نوعی الگوی تاکتیکهای آگاهانه است که توسط مرتکبان به اذیت و آزار به نیت تسلط بر عقاید، افکار و رفتار رنان اعمال میشود تا بدین طریق آنها (زنان) را به خاطر تنندادن به مقررات طبع بابشان مجازات نمایند. تاکتیکهای تنبیهی اینگونه مجرمان ممکن است اذیت و آزار جنسی و یا فیزیکی را هم شامل شود. اما خشونت عملی وارده بر جسم قربانی اغلب شیوه و شگرد کنترل قلمداد میشود.
کتاب به این مسئله که زنان در رابطه غیرمعمول هم به دست شریک زندکی همجنس و بدرفتارشان به قتل میرسند گریزی میزند، هرچند که متذکر میشود تعداد این زنان از زنانی که شریک زندگیشان از جنس مخالف است به مراتب کمتر است.
نویسندگان البته قبول دارند که کنترل قهرآمیز را باید از رابطه بد متمایز کرد (رابطهای که در آن هردو شریک زندگی به یکدیگر فحاشی و توهین میکنند) و مینویسند: «این دو رابطه را میتوان با تشخیص نیت مجرم در بهزیر سلطه درآوردن قربانی و آثار و نتایجی منفی که بر او (زن یا مرد) مترتب میشود از هم مجزا کرد. تجربه قربانی از سلطه قهرآمیز را میتوان به گروگان گرفتهشدن تشبیه کرد؛ قربانی در یک عالم خیالی به اسارت مجرم درمیآید، که در آن، زن در دام سردرگمی، تناقض و ترس گیر میافتد و لاجرم از حس تفرد و عزت نفس تهی میگردد. این حال و روز، شباهت زیادی دارد به حال و روز کسی که به اسارت تروریستها درآمده است. در این وضعیت ممکن است به شرافت جسمانی زن هتک حرمت شود، اما سوزناکتر از آن محرومشدن از حق اولیه هر انسانی در داشتن آزادی، عقیده و عمل است که اغلب حقیقی و جدی است ولی همواره جنبه مجازی و استعاری دارد.»
چیزی که این کتاب روشن میسازد و از آن پرده بر میدارد این است که هدف و فرآیند تروریسم و شکنجه سیاسی بهنحو چشمگیری با خشونتهای شریک صمیمیزندگی شباهت دارد. همسرآزاران عامدا شریک زندگی خود را که اغلب زنان هستند، تهدید، ارعاب و با روز و فشار وادار به انجام کاری میکنند، و با استفاده از چارچوبهای تبعیضآمیز مبتنی بر جنسیت، مقاصد ایدئولوژیک خود را پیش میبرند.
به دیگر سخن از نگاه نویسندگان پیآمد و عواقب خشونت شریک عاطفی و آزار و اذیتهای مرتبط با آن، همچون شکنجه به لحاظ کیفی با تروریسم قابل مقایسه است؛ هردو به درد و رنجها و آسیبهای فیزیکی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی قربانیان منجر میشوند. به لحاظ کمیحتی ما مدعی هستیم که عواقب خشونتها خانوادگی حتی از تروریسم عقیدتی و سیاسی هم برای قربانیان اسفناکتر و وخیمتر است.
با این حال واکنشهای اجتماعی به خشونتهای خانوادگی هیچ تناسبی در برابر موارد تروریستی و شکنجه ندارد. مثلا هیچگاه جنگ و مبارزهای علیه خشونتهای روانی خانوادگی اعلام نشده و با زنانی که توسط یاران خشن به گروگان گرفته شدهاند چندان ابراز همدری نشده است. شارونهایس و سامانتا جفریز این بیتفاوتی و عدم واکنش نسبت به ارعاب و شکنجه زنان در روابط عاشقانه یا شبه عاشقانه را دال بر بیایمانی سیاسی و اجتماعی، ناچیز شمردن موضوع، بیتفاوتی و گاه ستیز با واکنشها میدانند.
کتاب برای بیان مواضع خود به آمارها نیز استناد میکند. مثلا آنطور که کتاب روایت میکند؛ از سال ۱۹۷۸ تا کنون، ۱۱۳ استرالیایی در اثر فعالیتهای تروریستی (ازجمله گروگانگیری) جان خود را از دست دادهاند. با احتساب کسانی که اهل استرالیا بوده ودر واقعه برج تجارت جهانی کشته شدند، شمار قربانیان طی سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ چهارده نفر بوده است. در مقایسه میبینیم که در این کشور سالیانه ۶۲ زن در خشونتهای عاطفی به دست همسران حال و گذشتهشان کشته شدهاند.
یا بر اساس آمارهای اداره کل مواد مخدر و جرم سازمان ملل در سطح جهان، فقط در سال ۲۰۱۲، تعداد ۴۳۶۰۰ زن در اثر خشونتهای خانوادگی از میان رفتهاند. این رقم مقایسه شود با کل قربانیان تروریسم که ۱۱۰۹۴ نفر بوده است. همچنین طبق تحقیقات و گزارشها در مورد مرگ زنان در اثر خشونتهای عاطفی خانوادگی، میان خودکشی زنان و خشونت و بدرفتاری شرکای زندگی ارتباط نزدیکی وجود دارد. درواقع گزارشها نشان میدهد که احتمال خودکشی میان زنانی که مورد سوء رفتار قرار گرفتهاند ۱۲ بار بیشتر از دیگر زنان است. به عبارت دیگر زنی که مورد شکنجه روحی ـ عاطفی قرار میگیرد اغلب به سمت خودکشی کشیده میشود.
از نگاه شارونهایس و سامانتا جفریز لطمههای جسمیو روانی تنها پیامد خشونت شریک نزدیک زندگی نیست. ممکن است پیامد آن طردشدن از اجتماع باشد. طردشدگی یا محرومیت اجتماعی مساوی است با نابرابری و موانع اجتماعی که شخص را از شرکت تمامعیار در اجتماع بازمیدارد. آنها این مسئله را اینگونه باز میکنند که محرومیت اجتماعی زیانهای اجتماعی و اقتصادی را در هم دربرمیگیرد اما معنای جدیتر آن سهیم نشدن و دسترسی نداشتن به فرصتها و منابعی است که اکثریت از آن برخوردارند. درمقابل هیچ مدرکی در دست نیست که نشان بدهد قربانیان تروریسم سیاسی و کسانی که به دست تروریستها اسیر میشوند با محرومیت اجتماعی نیزمواجه میشوند. درواقع وضعیت قربانیان ترور پذیرفته و مشروع قلمداد میشود و قربانی محترم و ارزشمند با همدردی و حمایت مردم مواجه است و قربانی بیارزش خشونت خانگی از کار و جامعه اخراج میشود و حتی به خاطر خشونتی که بر آنها روا شده شرزنش هم میگردند.
به عبارت دیگر از دید جامعه قربانی حادثه تروریستی فرد بیگناهیست که از بخت بد در مکان نامناسبی بوده اما قربانی تروریسم عاشقانه با گفتمان شماتت و سرزنش روبروست. در این میان باز هم زنان سرزنش میشوند که چرا با قربانیان خشونتهای شریک زندگی بدرفتاری میکنند.
برخی از عناوین و سرفصلهای کتاب نیز عبارتند از: همنشینی تروریسم/ شکنجه و خشونت خانوادگی، پیامدهای اجتماعی، تهدید و ارعاب، تحقیر، خفت و جفای عاطفی، محدودکردن قلمرو و آزادی شخصی، گیج و منگ کردن، شرایط لازم برای قربانیشدن، شوک مجدد از ناحیه دادگاه.
کتاب «تروریسم عاشقانه» نوشته شارونهایس و سامانتا جفریز با ترجمه عبدالمحمد دلخواه در ۱۵۱ صفحه، شمارگان ۳۳۰ نسخه و به قیمت ۲۹۰۰۰ تومان از سوی نشر فرمهر منتشر شده است.
لینک سایت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا):
مترجم کتاب «تروریسم عاشقانه» مطرح کرد:
سوژه سلطهطلبانه مردانه باید تغییر کند/ نقش بازنمایی امر رمانتیک رسانهای در پذیرش خشونت از سوی شریک زندگی
عبدالمحمد دلخواه میگوید: مردان دربسیاری از مواقع عاشق هستند ولی همین عشق آنها را سلطهطلب میکند. یعنی نگاهی که مشعوق باید در مالکیت و متعلق به من باشد در همهجای دنیا باورهایی جاافتاده هستند ؛حالا در برخی جاها کمتر و در برخی جاها بیشتر.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «تروریسم عاشقانه» نوشته شارونهایس و سامانتا جفریز روایت تاریخی سرگذشت تلخ زنانی است که قربانی خشونتهای روانی و فیزیکی همسر و یا شریک زندگی رمانتیک خود میشوند و دادخواهیها و فریادهای آنها راه به جایی نمیبرد؛ محاکم و نهادهای اجتماعی و حتی دوستان و خویشاوندان بهجای التیامبخشیدن به زخمهایشان با انداختن تقصیرها و گناهان به کردن آنان رنج دیگری بر رنجهایشان میافزایند.
عبدالمحمد دلخواه مترجم کتاب در گفتوگو با ایبنا درباره چگونگی تشابه تروریسم سیاسی و خشونت از سوی شریک زندگی از منظر نویسندگان میگوید: اگر قائل به دستهبندی باشیم این کتاب و نویسندگان آن در حوزه موج دوم فمینیسم قرار میگیرند که ویرجینیا ولف و سیمون دوبوآر نمایندگان آن بودهاند. این فمینیستها بیشتر به جنبههای اجتماعی فمینیسم توجه داشته و دارند برعکس موج سوم که بیشتر ناخودآگاه و سوژه زنانه را مدنظر قرار میدهد. درواقع موج دوم فمینیسم از تاثیر جامعه و رسانهها و سیاست و تبلیغات و نهادهای مد روی زنها و حتی مردان حرف میزند و اینکه باور مردسالاری از کودکی با اتکا به چنین ابزارهایی و همچنین بازتولید مقوله رمانتیک خیالپردازانه در زنها خودش را از گزند آسیب درامان میدارد.
او ادامه میدهد: این دو خانم نویسنده هم متعلق به گفتمان موج دوم فمینیسم هستند و در نتیجه مشابهتی که بین خشونت شریک زندگی و تروریسم سیاسی مد نظر دارند به این دلیل است که معتقدند در برخی موارد مردان آزارگر که همسرآزاری میکنند تفاوتی با تروریستهایی که مردم عادی را مورد هدف قرار میدهند ندارند؛ منتها تروریسم سیاسی مورد توجه مردم است و قربانیش مورد حمایت قرار میگیرند ولی کسی که مورد خشونت از سوی شریک زندگی واقع شده درگیر یک تروریسم خاموش است و قربانیش حتی مورد شماتت قرار میگیرند.
این مترجم همچنین در پاسخ به این سوال که از نگاه شارونهایس و سامانتا جفریز چرا دولتها به اندازه مسئله تروریسم سیاسی نسبت به مقوله خشونت از سوی شریک زندگی که با آمار و ارقام نشان میدهند تعدد قرانیان به مراتب بیشتری دارد واکنش ندارند و آیا این عدم دخالت سیاسی برای جلوگیری از چنین خشونتی به نوعی سیاستزدایی از خشونت از سوی شریک زندگی و تقلیل آن به عنوان یک امر شخصی نیست؟ بیان میکند: نویسندگان بحث گستردهای در این مورد در کتاب مطرح میکنند و میگویند به هرحال چنین پدیدهای از آنچه که رسانهها به عنوان یک امر رمانتیک نمایش میدهند متاثر میشود و معتقدند که خود زنها هم در این جریان مقصرند چون به نوعی تحت تاثیر رمانها و فیلمها و … قرار میگیرند. درواقع نهادهای اجتماعی مثل رسانه هم میتواند باعث تقویت حس مردسالاری در مردان شود و هم با تقویت یک خیالپردازی رمانتیک در زنها توان مقابله با آن را از زنها میگیرد. نظر نویسندگان این است که برای حل مسئله بایستی جامعه را اصلاح کرد و به نهادها اجتماعی و رسانهها و صنایع فرهنگی فهماند که از ابتدا ساختاهاری تبعیضآمیز را در مغز دختران و پسرها فرو نکنند. در همین راستا به زنان توصیه میکند در کنار نگاه افلاطونی به عشق و مقوله رمانتیک و بحث لطافت و زیبایی و … یک لختی هم به تشخیص رفتارهای ورای این مسائل را بدهند و به دام شریکهای عاشقنما گرفتار نشوند و مهمتر اینکه گرفتار نمانند.
دلخواه متذکر میشود: نویسندگان سعی دارند تا لزوم توجه به گفتمان دیگری از عشق را مطرح میکنند که مبتنی بر آگاهی و احترام است. یعنی این تلقیهایی از عشق که بعضا شخصیت زن را نادیده میگیرد و نهایتا بر لفاظیهای عاشقانه و به تعبیری پذیرش جفا از سوی معشوق متکی هستند از نگاه نویسندگان کتاب باید تغییر کند. اساسا تعریف تروریسم عاشقانه یکی دو دهه است که در رسانههای غربی جا افتاده و حتی آلن دوباتن هم در آثارش اشارهای به این مفهوم دارد. به هرحال این آزارهایی که برخی از مردان به زنان تحمیل میکنند و نام عشق بر آن میگذارند تفاوتی با ترور ندارد. ترور تنها به معنی کشتن نیست. ترور به معنای ترساندن و دچار واهمه کردن هم هست.
او با اشاره به اینکه زنها با تحمل این رنجها و پذیرش بدترین رفتارها با پوشش جملات و الفاظ رمانتیک مواجه هستن میگوید: البته کتاب عشق را خطرناک معرفی نمیکند بلکه سعی دارد نشان بدهد سرشت حیاتبخش و لطیف عشق راستین از چنین رفتارهایی دور است. کتاب معرفیکننده عشق راستین است و خواننده را به آگاهی از چهره راستین عشق از روی کنشهای ایثارگرایانه و دگرخواهانه میرساند تا درگیر الفاظ شورانگیز و رمانتیک برای پذیرش ستم از سوی شریک زندگی باقی نماند.
با اینحال نمیتوان لزوم الزامات قانونی و حمایت حقوقی از فردی که مورد خشونت شرک زندگیاش قرار گرفته و ایجاد سازوکارهای پیشگیرانه از این اتفاق را انکار کرد؛ مترجم درباره چرایی توجه کمرنگ نویسندگان به این مسئله بیان میکند: نویسندگان هم اصلاح قوانین و ساخنارهای نهادهای حقوقی را طلب میکنند و هم از خود زنان و مردان میخواهند تا نگاهشان را به مسئله عشق دگرگون کنند. خانمهایس کتاب دیگری دارند به نام «رابطه جنسی، عشق و تعرض» که به فارسی ترجمه نشده و آنجا تاکید دارد که مثلا رسانهها و نهادهای تبلیغاتی اینگونه القا میکنند که دختربچهها به طور کلی به رنگ صورتی تمایل دارند و آقاپسرها به رنگ آبی و توضیح میدهد که اتفاقا در گذشته ماجرا برعکس بوده و متذکر میشود اساسا تمایز میان گرایشهای مرد و زن درواقع نوعی پیشزمینه است که ما از اجتماع میگیرم. فمینیستها اساسا با ذاتگرایی مخالف هستند پس یکی از راههای اصلاح اجتماعی که باید هم صورت بگیرد همین تغییر نگاه به امریست که ذاتی تلقی میشود. با اینحال فمینیستهای انقلابی معتقد هستند بایستی بهطور انقلابی به اصلاح سازمانها و نهادهایی که در ارتباط با روابط زن و مرد هستند اقدام شود. معتقدند که علاوه بر آن اصلاحات که به دلایل سیاسی و یا هر دلیلی دیگری نگرش خود زنان هم باید به مسائل تغییر کند و مثلا اینقدر تحتتاثیر جنبههای آسمانی و افلاطونی عشق قرار نگیرند و به واقعیت توجه داشته باشند.
مترجم اضافه میکند که نویسندگان در کتاب تروریسم عاشقانه یادآور میشود که زنان بدانند اگر در یک رابطه بد قرار دارند، اصلاح طرفشان امکانپذیر نیست و توجیه نکنند که این کارهای خشونتآمیز به دلیل کودکی بد و مشکلات کاری و … اتفاق میافتد. آنها میگویند زنان باید بیاموزند که در یک رابطه نباید نقش مادری برای همسر یا شریک زندگی خود ایفا کنند. خیلیها در رابطه بد هستند و نمیدانند چرا و وقتی این کتاب را بخوانند متوجه میشوند علت این رابطه بد چیست.
به نظر میرسد آنچه که نویسندگان کتاب از آن حرف میزنند نیازمند شکلگرفتن نگاه برابر به زن و مرد در یک رابطه فارغ از جنیسیت است که خود به زیربنای اقتصادی و اسنتقلال مالی و پرداخت دستمزد برابر به مردان و زنان نیاز دارد. موضوعاتی که هرکدام به نحوی دید جنس دوم بودن زن و وابستگی او به مرد را باعث میشود. یعنی گفتن از ساختارهای سیاسی که در شکلگرفتن چنین روابطی دخیل هستند آن هم وقتی چنین نگاهی به زن در یک رابطه با تبلیغات و مد و مصرف و گردش پول گره میخورد.
دلخواه درباره این ارتباط میان ساختارهای سیاسی که زنان را به ابژه بدل کرده و روابط اشتباه عاطفی نیز میگوید: کتاب مربوط به فرهنگ استرالیا و غرب است و شاید برخی مواردش در ایران صادق نباشد و تروریسم عاشقانه در ایران به نحو دیگری اعمال شود ولی کتاب بیشتر روی آگاهیبخشی تاکید دارد. واقعیت این است که دو سوم کارهای جهان چه عملی و چه فکری توسط زنان انجام میگیرد ولی خانمها یک دهم دستمزد را دریافت میکنند بله اینها همه به اوبژه بودن زنان در این مناسبات مردسالارانه مربوط است و زنان میخواهند خودشان را از اوبژگی رها کنند. لاکان هم از سوژه زنانه صحبت میکند و میگوید در سوژه زنان عشق وجود دارد و عشق ذاتا بندپذیر و اسارتپذیر نیست و آزادیطلب است. عشق میخواهد آزاد باشد ولی در قید و بند سلطهطلبی مردها اسیر است. مردها هم در خیلی از مواقع عاشق هستند ولی همین عشق آنها را سلطهطلب میکند. یعنی این نگاهی که مشعوق باید در مالکیت من و متعلق به من باشد در همهجای دنیا باورهایی جاافتاده هستند حالا در برخی جاها کمتر و در برخی جاها بیشتر. اصلاح این باورها نیازمند کارهای فرهنگی است و چیزی نیستند که بتوان و یکباره متحولش کرد. امیدواریم بحثهای دستمزد و … با جنبشهای اجتماعی محقق شوند منتها از منظر فرهنگی نگاه مردها هم باید تغییر کند و این سوژه سلطهطلبانه مردانه هم باید تغییر کند.
مترجم مجدد تاکید میکند: کتاب اشاره کوتاهی به این موضوع هم دارد که این عاشق سوار بر اسب سپید و شوالیه خوشفرجام ممکن است برای ستارگان سینما و مدلیستها واقعی باشد ولی برای مردم عادی اینها جز خیالات واهی بیش نیست. خیالاتی که به واسطه رسانهها و سلبریتیها در ذهن مردم عادی رسوب میکند و این خودش هشدار بزرگی است. منتها اینکه باید چه کرد تا رسانهها کنترل شوند نه در حوزه کاری این نویسندگان روانکاو و حقوقدان است و نه در اختیار مردم. اینجاست که باید فقط به جامعه آگاهی داده شود تا بدانیم چگونه دچار توهمیمیشوم که به من القا شده است. خیلی وقتها ما نمیدانیم چگونه اسیر تخیلاتی میشویم که به زنجیرهای ما منجر میشوند. شاید دیگر فمینیستها یا همین نویسندگان در کتابهای دیگر خود راهکار عملی هم ارائه بدهند که به اصلاح ساختارهای مناسباتی و سیاسی هم منجر شود ولی فعلا مهم همین کارهای فرهنگی و آگاهیبخش است. هرچند در آن گریزی به چگونگی برخورد پلیس و سیستم حقوقی در قبال یک آسیبدیده از خشونت خانگی نیز زده میشود.
لینک سایت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا):